اخر اسفند..........

ساخت وبلاگ

اسفند را باید نشست

باید خستگی در کرد

باید چای نوشید…

 

یازده ماه تمام، دردها، رنج‌ها و حتی خوشی‌ها را به جان خریدن که الکی نیست، هست؟!

 

چطور می‌شود با حجم این خاطرات و دلتنگی‌هایی که روی دل آدم سنگینی می‌کنند،

مغازه‌ها را گشت یا قیمت فلان کفش را با مغازه دیگر مقایسه کرد؟!

 

اسفند را نباید دوید

اسفند را باید با کفش‌های کتانی، قدم زد!

پس روزهای رفته ی سال را ورق میزنم …….

چه خاطراتی که زنده نمی شوند…….

چه روزها که دلم می خواست تا ابد تمام نشوند…….

و چه روزها که هر ثانیه اش یک سال زمان میبرد…….

چه فکرها که آرامم کرد و چه فکرها که روحم را ذره ذره فرسود…….

چه لبخندها که بی اختیار بر لبانم نقش بست و

چه اشک ها که بی اراده از چشمانم سرازیر شد……

چه آدم ها که دلم را گرم کردند و

چه آدم ها که دلم را شکستند……

چه چیزها كه فکرش را هم نمیکردم و شد …

و چه چیزها كه فکرم را پرکرد و نشد…….

چه آدم ها که 

شناختم و چه آدم ها که فهمیدم هیچگاه نمیشناختمشان…….

و چه…….!

و سهم یک سال دیگر هم یادش بخیر می شود…….

کاش ارمغان روزهایی که گذشت آرامشی باشد از جنس خدا……

آرامشی که هیچگاه تمام نشود……

و دوست خوب من…

من برای تمام آدم های روی این زمین آرزوی سعادت دارم،

بخند كه بهاری که در راه است…

با شكوفه لبخند تو زییاتر خواهد بود

آرزو دارم …

هر طپش قلبتان

آمیخته با آمین های خدا

برای آرزوهای قشنگتان باشد…

دلنوشه یک پسر کرد بوکانی...
ما را در سایت دلنوشه یک پسر کرد بوکانی دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : dhemnkrimiavr0 بازدید : 109 تاريخ : چهارشنبه 28 اسفند 1398 ساعت: 12:30