خدای............

ساخت وبلاگ

نانوایی شلوغ بود ...  و چوپان ؛مدام این پا و ان پا می کرد 

نانوا به او گفت :چرا اینقدر نگرانی ؟

گفت:گوسفندانم را رها کرده ام 

و امده ام نان بخرم ؛

می ترسم گرگ ها شکم شان رو پاره کنند!!!!

نانوا گفت :چرا گوسفندانت رو به خدا نسپرده ای ؟

گفت :سپرده ام ، اما او خدای "گرگ ها "هم هست!!!!!!!!!

دلنوشه یک پسر کرد بوکانی...
ما را در سایت دلنوشه یک پسر کرد بوکانی دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : dhemnkrimiavr0 بازدید : 92 تاريخ : چهارشنبه 28 اسفند 1398 ساعت: 12:30